سَرور صاحبدلان

اگر تيغ دنيا بجنبد زجا - نبرّد رگي تا نخواهد خدا

سَرور صاحبدلان

السلام عليك يا صاحب الأمر و العصر و الزمان (عجّل الله تعالي فرجه الشريف)

 

گر به دلم راه دهم عشق كسي

هم نفسي

در همه حالات اِلَم داد رسي

جز تو كه لايق

شوم عاشق

كه شود همدم شب هاي اِلان (تنهايي)

گريه كنان

خواهم از آن

عشوه و نازش بخرم

تا كه بيايد به برم

بر دلش افتد گذرم

باز چو مهتاب شبم

وقت تبم

دست تو آيد به سرم

غصّه فراموش شود

سوزش روح و تن مهجور كه خاموش شود

جرعه اي از باده ي عشق تو به جان نوش شود

ماه فلك از رخ زيباي تو در پرده شود

شمس فروزان به رخ ات برده شود

ديده كه بارنده شود

دل ز محبّت دَمي آكنده شود

بر تو نه ، بر خالق تو بنده شود

«پرده نشين» تو از اين تا به ابد زنده شود *

 

*  شعر بداهه سروده ؛ مهدي پرده نشين / متخلص به مهيار خراساني

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.