همه در خدمت يار

اگر تيغ دنيا بجنبد زجا - نبرّد رگي تا نخواهد خدا

همه در خدمت يار

بياييم با هر حرفه و شغلي كه داريم براي رضاي خداوند كاري انجام دهيم و موجبات رضايت اش را فراهم آوريم ؛


كاري فقط و فقط براي رضاي خدا


شو سر تا پا تو اندر خدمت يار

زخدمت بهر غيراش گرد بيزار

زبان آن چه باشد ذكر گويش

همه يك گونه اي در جستجويش

همه مجنون تر از مجنون سر مست

به سوي اش زار گونه بي سر و دست

دل اندر دست شان تقديم بر يار

اسير يك نگاه از چشم بيمار

به حبس درد و محتاج پرستار

شفا گيرد ولي قلب اش گرفتار

بدو گويم كه اين نَبوَد اسيري

به تو منّت بُوَد اين دستگيري

به شكر اين نِعَم خادم به او باش

به خدمت بهر او با آبرو باش

اگر كاري برايش كرده باشي

اميري ، گرچه عُمري بَرده باشي*

*بداهه اي ديگر از مهدي پرده نشين (متخلص به مهيار)

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.